سلام

امروز از اون روزاییه که دلم داره مثل سیر و سرکه می جوشه...میدونید چرا؟؟؟

جوابش اینه...فردا یه بچه ایی به دنیا میاد که دلش و وقف نگاه مردمی کرده که از نگاهشون دل زنده بشه به اندازه زندگی....

فردا ننگ زمین یا افتخار شیاطین پاشو به روی این کره خاکی میزاره که شرمنده خدا بشه و سر بزیر در پی عفو  خدا شب میلادشو  شب زنده داری کنه و از خدا بخواد از امشب دوباره متولدش کنه که آدم بشه و آدما دوسش داشته باشن.

فردا پسری به دنیا میاد که نمیدونه تو این سالهایی که نفس می کشیده چندتا دل و شکسته که باید برای بند زدنشون دست التماس به سمت صاحب دلان دراز کنه

فردا اون پسر وارد بیست و پنجمین سال زندگیش میشه.یعنی نیمه راه(سن که رسید به پنجاه/فشار میاد.....)..پسری که هیچوقت بزرگ نشده...ولی اونقدر شکسته که گرد پیری از الان چهره شادشو پوشونده

فردا ،شب ضربت خوردن حضرت امیرالمومنینه و مصادف با میلاد اون پسر...تسلیت..یک دنیا تسلیت به بلندای فریاد (فزت و رب الکعبه)

یه پیشنهاد:اگه می خوای به این پسر هدیه بدی فقط براش دعا کن...دعا کن اسیر تلاطم زندگی نشه..دعا کن زمین نخوره که اگه بخوره نمیتونه بلند بشه، دعا کن اسیر تخت بیمارستان نشه و بتونه دلی رو گرم کنه..دعا کن برایش که دعای تو اثر دارد...

پ.ن:بچه که بودم اگه میخواستم بگم یکی رو چقدر دوست دارم میگفتم 10 تا،چون تا 10 بیشتر بلد نبودم بشمارم.اما میخوام بگم دوستون دارم به اندازه 10 تای بچه گیام........

                                              حسین وکیلی زارچ