گفت و گو با زهره سادات هاشمي گوينده راديو
راديو، بدون دنيا،‌با عشق
زهره سادات هاشمي متولد دي‌ماه 1356 مشهد است. وي ليسانس تاريخ دارد و از سال 1374 وارد صداي مركز خراسان شد و در اين مركز به عنوان بازيگر نمايش و گزارشگر و دستيار تهيه و گوينده جايگزين فعاليت كرده است. همچنين فعاليت در سيماي مركز خراسان به‌عنوان گزارشگر و منشي صحنه در نمايش‌هاي تلويزيوني و كليپ‌هاي جنگي از ديگر كارهاي اوست.
هاشمي از سال 77 رسما گوينده شبكه جوان شد و تاكنون در اين شبكه گويندگي برنامه‌هاي روي خط جواني، قرار شبانه، موج روز، ساعت 25، ايستگاه ورزش و باشگاه جوان را برعهده داشته است.
هاشمي در حال حاضر گويندگي برنامه مثلث را در شبكه جوان بر عهده دارد و در راديو تجارت هم سه روز در هفته برنامه بازار خبر و به صورت يك هفته در ميان برنامه مجله اقتصادي را گويندگي مي‌كند. وي گزارشگر اولين گزارش فوتسالي است كه توسط گوينده زن براي جشنواره راديو گزارش شده بود.

به نظرتان يك گوينده خوب راديو چه ويژگي‌هايي دارد؟

اول اين را بگويم كه من گوينده نيستم و هيچ‌وقت ادعا نمي‌كنم كه يك گوينده‌ام. چون بين اجرا و گويندگي مرز و تفاوت قائل هستم، يعني ما پديده‌اي به نام مجري‌گري و مقوله‌اي به نام گويندگي داريم. گوينده خوب بايد صداي خيلي شاخصي داشته باشد. در واقع بايد صدايي كاملا شاخص، متفاوت و جذاب براي گوش مخاطب داشته باشد. دومين ويژگي اين است كه حروف را درست تلفظ كند. تمام حروف را از مخرج ادا كند. ويژگي بعدي اين است كه متن را خوب بخواند؛ متني كه در اختيارش است حالا شعر، خبر، متن اجتماعي، سياسي، پيام، داستان روايت و هر چه كه هست، لحن و آهنگ كلامش را به گونه‌اي تنظيم كند كه بتواند محتواي متن را درست به مخاطب منتقل كند. به نظرم اينها ويژگي يك گوينده خوب است.

به نظرتان در گويندگي داشتن صداي شاخص مهم است يا قابليت گويندگي؟

هر دو در كنار هم معنا پيدا مي‌كنند. كسي ممكن است صداي شاخصي داشته باشد ولي خوب نتواند متن را بخواند و مفهوم را منتقل كند يا اين كه با داشتن صداي خوب نتواند حروف را درست تلفظ كند. اينها در كنار هم قرار مي‌گيرند اما در حوزه اجرا من خيلي به داشتن صداي شاخص اعتقادي ندارم. صدا نبايد گوشخراش و آزاردهنده باشد، يعني همين كه صدا گرمي و وجاهت داشته باشد براي مخاطب كافي است. به نظرم مجري‌گري با گويندگي كاملا متفاوت است، هرچند كه مجري هم بايد متن را درست بخواند اما در نهايت بايد خوب حرف بزند.

تفاوت گويندگي و مجري‌گري را در چه چيزهايي مي‌بينيد؟

يك گوينده بايد بتواند حافظ و فردوسي و شاهنامه را خوب بخواند. متن ادبي قديمي و شعر سپيد و نو و متن حماسي و همچنين خبر را خيلي خوب بخواند. در واقع بايد درست و خوب و منطقي بخواند. اين يك ويژگي و قدرت است اما در مورد اجرا فكر مي‌كنم نقطه اتكاي يك مجري به بداهه است؛ بايد بداهه و حضور ذهن داشته باشد و بتواند خوب حرف بزند.

پس شما به اين دلايل خود را يك مجري مي‌دانيد؟

اولا من ادعا نمي‌كنم كه مي‌توانم شاهنامه را خيلي عالي مثل يك شاهنامه‌خوان حرفه‌اي بخوانم. يك گوينده بايد بتواند شاهنامه و حافظ را درست بخواند. گوينده بايد وجه تمايز بين وزن قائل شود و وزن و عروض  را خوب بشناسد. دوم اين كه چون صداي خيلي شاخصي ندارم خود را يك گوينده نمي‌دانم. با همه احترامي هم كه براي گوينده‌ها قائل هستم اما وادي اجرا را بيشتر از گويندگي دوست دارم، چون اصولا آدمي نيستم كه در بند باشم و اين كه الزاما مثل آن متني را كه جلويم مي‌گذارند بخوانم، به خاطر همين در برنامه‌هايي كه اين چند ساله داشتم بيشتر مجري بودم تا گوينده.

به نظرتان گوينده راديو انرژي صدايش را چگونه به مخاطب منتقل مي‌كند؟

در راديو انرژي صدا فقط از طريق لحن منتقل مي‌شود و ابزاري به غير از لحن و صدا نيست و فقط لحن و صدا و محتواي كلام است كه مي‌تواند با مخاطب ارتباط برقرار كند و تنها ابزار تكنيكي و فني هم لحن و صداست و تمام انرژي گوينده يعني غم، شادي، هيجان، عصبايت و غرور و عاطفه از طريق لحن منتقل مي‌شود.

چون در راديو وله تصويري و رنگ نداريم، دكور و نور نداريم، مخاطب لباس و چهره گوينده را نمي‌بيند و گوينده راديو هيچكدام از اين‌ها را در اختيار ندارد پس همه توان و قابليت‌هايش را در حرف‌هايش يعني محتوا و كلام مي‌آورد و كلام متاثر از صدا و لحن و آهنگ است.

اين عشقي كه در راديو وجود دارد نشات گرفته از همين است كه در راديو مهم‌ترين ابزار صداست؟
بله، به نظرم راديو دنيا ندارد و كسي هم كه در راديو كار مي‌كند دنيا ندارد و فقط عشق است. در راديو شرايط اقتصادي مطلوب نيست، بنابراين به خاطر پول نمي‌شود رقابت كرد و وقتي بحث پول خارج مي‌شود تنها چيزي كه باقي مي‌ماند عشق است؛ براي من اين عشق وجود دارد، من را پشت ميكروفن نگه مي‌دارد و به من انرژي مي‌دهد. در راديو مي‌شود مشهور شد ولي نه به اندازه تلويزيون و سينما. همين طور در راديو مي‌شود برجسته شد و به موقعيت رسيد اما نه به اندازه آدم‌هايي كه چهره هستند. يادمان باشد ما مردماني هستيم كه عقلمان به چشم‌مان است. ما در فرهنگمان ضرب‌المثل فلاني عقلش به چشمش است يا از دل برود هر آن كه از ديده برفت را داريم و البته در كنارش هم تنها صداست كه مي‌ماند را داريم اما در نهايت ما مردم بيشتر مي‌بينيم، درست است كه مي‌شنويم و خيلي اثرگذار است ولي شنيدن ممكن است اثرش كمتر باشد و ديدن اثر بيشتري دارد. به اين دلايل در راديو به خاطر شهرت و منافع مالي نمي‌شود كار كرد و تنها چيزي كه وجود دارد همان عشق و علاقه است.

به نظرتان گوينده راديو محبوب مي‌شود يا مشهور؟
بيشتر از آن چيزي كه مشهور باشد محبوب است. من خيلي اعتقادي به شهرت ندارم. چون شهرت مثل حبابي است كه زود مي‌تركد، اما محبوبيت خوب و ماندگار است. دنياي ارتباطات وسيع شده است. ماهواره، تلويزيون و موسيقي و راديو و شبكه‌هاي مختلف آنقدر زيادند كه نبايد چيزي خيلي ماندگار شود، مگر اين‌كه در حافظه تاريخي مخاطب بماند و او را جذب كند. وقتي گوينده‌اي برنامه‌اي را در گذشته كار كرده است و جمله و كلام آن گوينده در ذهن مخاطب باقي بماند اين محبوبيت است، چون مخاطب آن گوينده را نديده است كه مثلا بگويد چقدر جنتلمن يا شيك‌پوش است و فقط آن صدا و كلام است كه محبوبيت ايجاد مي‌كند. بنابراين ظاهر ممكن است تغيير كند و اثرگذاري‌اش عوض شود، اما براي صدا اين اتفاق نمي‌افتد. صدا ماناست و مي‌ماند و محبوبيت ايجاد مي‌كند. بچه‌هاي راديو خيلي فرصت براي شهرت ندارند، ‌اما فرصت براي محبوبيت زياد دارند.

نظرتان درباره اين‌كه هر صدا خاص اجراي يك نوع برنامه است، چيست؟

برنامه اصولا بايد تخصصي باشد. به نظرم برخي صداها اين قابليت و انعطاف را دارند كه هر ژانري را كار كنند. در وادي اجرا فكر مي‌كنم بيشتر از اين‌كه صدا مهم باشد اطلاعات مجري است كه مي‌تواند تاثيرگذار باشد.

زهره‌ هاشمي چقدر مسير پيش رو دارد تا به ‌ايده‌آل خود در گويندگي برسد؟

من غايت كارم گويندگي و اجرا نيست و هدفم در رسانه هدف خيلي بزرگ‌تري است. اولا در رسانه اگر تا آخر عمر هم كار كنيد هر روز جا براي پيشرفت و پرورش داريد. اين يك واقعيت است. رسانه جاي درجا زدن نيست، چون هميشه بر لحظه و ثانيه است و هر روز هزاران اتفاق جديد مي‌افتد و مي‌توانيد جريان‌ساز و تاثيرگذار باشيد و چيزهاي جديد ياد بگيريد. دايره كار در رسانه خيلي وسيع است و اين خاصيت رسانه است. بنابراين كسي كه در رسانه كار مي‌كند، نمي‌تواند خود را از اين جريان كنار بكشد و حالا اين‌كه بخواهد با اين جريان همسو باشد به شرايطي بستگي دارد كه در محيط كاري وجود دارد و يا انگيزه‌هايي كه مي‌تواند تاثيرگذار باشد. اين انگيزه‌ها بعضي وقت‌ها آن شرايط كاري است كه محيط ايجاد مي‌كند؛ برنامه‌ريزي‌ها و مديريت‌ها است. بعضي وقت‌ها هم مسائل مالي است يا خيلي چيزهاي ديگر كه مي‌تواند دست به دست هم داده و شرايط را تغيير دهد. من كلا در رسانه هر روز چيز جديدي ياد مي‌گيرم. اطلاعاتم روز به روز بيشتر مي‌شود و احساس نمي‌كنم كه از قطار پرسرعت و پرشتاب زندگي عقب مانده‌ام و اين به من در تصميم‌گيري شرايط مختلف زندگي كمك مي‌كند. اما غايت من در رسانه و كار حرفه‌اي اجرا نيست؛ شايد روزي اجرا اولويت اصلي من نباشد.

مريم رضازاده